برای طی مسیر کمال و رسیدن به وصال و مشاهده نور جمال، باید بیابانهای تفتیده را دوید و از طوفانهای سخت رهید و از امواج متلاطم دریای وجود گذشت و به ساحل نجات و رهایی نشست.
هیچگاه آنگونه نیست که ظفر بدون عبور از خطر، و گنج بدون پذیرفتن رنج، و رسیدن به روشنایی بدون شکافتن سینه تاریکی چهره ظاهر کنند و رخ نمایان سازند.
ظهور "معنویت و عرفان" و اتصال آن با "سیاست و حکومت" که تاج حقیقت "دیانت ممزوج با سیاست و سیاست آمیخته به دیانت" است، در عرصه فعالیتهای اجتماعی و مبارزات و انقلابها و برای علمایی که جامعنگر هستند و به تمامیت دین و قوانین گسترده آن نظر دارند، به طور قطع و یقین مشکلات فراوان و رنجهای مکرر میآفریند. زیرا چنین نگرش کامل و همهجانبه به دین، در کنار عبادت و اخلاق و عرفان، قوانینی چون جهاد با ظلم و جلوگیری از تعدی ظالمان به حریم دین و ملت و کشور و استقرار آزادی و استقلال و نفی سیطره مرگبار قدرتهای ستمگر را در همه اعصار، ضروری میسازد. این جاست که مبارزات سیاسی در صورتی به بار و ثمر میرسد که مبارزان خود را به پاکسازیهای درونی برسانند و از خزان وجود بگذرند و از میان خس و خاشاکها و سختیها عبور کنند و به مشاهده باز شدن غنچهها در باغ قلوب خویش بنشینند و به اوج شکوفایی بهار وجود خود برسند.
ای برادر یکدم از خود دور شو
با خودای و غرق بحر نور شو
ای برادر عقل یکدم با خود آر
دم به دم در تو خزان است و بهار
باغ دل را سبز وتر و تازه بین
پر زغنچه، ورد و سرو و یاسمین
این سخنهایی که از عقل کل است
بوی آن گلزار و سرو و سنبل است
بوی گل دیدی که آنجا گل نبود
جوش مل (1) دیدی که آنجا مل نبود
بو قلاووز (2) است و رهبر مر تو را
میبرد تا خلد(3) و کوثر(4) مر تو را
بود دوای چشم باشد نور ساز
شد زبویی دیده یعقوب باز
بوی بد مرا دیده را تاری کند
بوی یوسف دیده را یاری کند(5)
مولوی در این ابیات عرفانی، به فراز و فرود راه سیر و سلوک اشاره میکند و از خودیتها و نفسانیتها گذشتن و به خودشناسی درآمدن و به سوی حق شتافتن و در بحر نور غرق شدن را ثمره شیرین این وارستگی از خود و دلبستگی به حضرت معشوق میداند.
زیبایی این ابیات وقتی دو چندان میشود که سیر و سلوک عرفانی با مبارزات سیاسی پیوند میخورد و با هم مرتبط میگردد و این جامعیت دین اسلام را میرساند که عبادت و اخلاق و عرفان و سیاست را به هم میآمیزد و از عرفان یکسویه و منتهی به عزلت و گوشهنشینی و در خود فرو رفتن و از جامعه انسانی و تبلیغ و ترویج دین و پرورش عناصر مفید و خدمتگزار فاصله گرفتن به شدت نهی میکند و بین صوفیگریها و درویشگراییها و عرفان ناب اسلامی که سرچشمه زلال آن تعالیم قرآن و سیره و روش پیامبر(ص) و ائمه(ع) است فاصله میاندازد. همچنین عرفان اصیل اسلامی، عرفان دروغین غربی و آمریکایی را نفی و طرد میکند، زیرا این عرفان نیز به بریدن از جامعه و در خود فرو رفتن فرا میخواند و در واقع از رهبانیت مسیحیت تحریف شده و ضد تعالیم حضرت عیسی(ع) مایه میگیرد که به دست استعمار و با همکاری سران کلیسا تفکر "جدایی دین از سیاست" را بنیان نهاد و اصل "کار قیصر را به قیصر واگذار و کار روحانی را به روحانی" ترویج شد تا دست قدرتهای استکباری برای ظلم و ستم و قتل و غارت ثروت ملل محروم باز و گشوده بماند و جوانان حامی عرفان غربی غرق در "به خود مشغولی" باشند و ندانند در اطرافشان چه میگذرد و حاکمان و قدرتمندان چرا و چگونه تمام جهان را به زیر سلطه خود در میآورند!
عرفان غربی و آمریکایی علاوه بر ترویج روحیه پوچگرایی و از جامعه و مسائل آن گریختن و به انزوا گرائیدن، آزادی مطلق جنسی را نیز از اصول این عرفان قرار داده است و این از شگفتیهای روزگار است که به نام معنویت، فساد و بیبندوباری و آزادی ارتباط جنسی دختران و پسران اوج میگیرد و در کنار آن اعتیاد به موادمخدر و شرابخواری نیز متداول میگردد و همه اینها "عرفان" نام میگیرد!
مولوی وقتی در این ابیات عرفانی، از حضرت یوسف(ع) نام میبرد و از رهبری و راهنمایی او یاد میکند، عرفان و سیاست را به هم میآمیزد. این به هم آمیختگی را با "بوی پیراهن یوسف" و نقش خاص آن در "بیناسازی دیدگان حضرت یعقوب" به صورت یک تمثیل زیبا مطرح میکند و این تمثیل همه فعالیتهای دینی حضرت یوسف در ابعاد فردی و اجتماعی و سیاسی را در متن خود به ودیعه نهاده و به عنوان راه عرفان اصیل که همجنبه عبادی و معنوی و اخلاقی دارد و هم از ابعاد مبارزاتی برخوردار است و در افتادن با فرعونیت و فرعونهای زمان و پایداری ورزیدن و سرانجام قدرت و حکومت را به جایگاه اصلی و الهی آن برگرداندن و به دست صالحان سپردن را حاصل و نتیجه طی این مراحل میداند.
این تمثیل مولوی نشان میدهد که همه پیامبران الهی اولا دارای شخصیت جامع و کامل بودهاند و هیچ کدام از آنها منزوی و مامور به عبادت و معنویت مطلق فردی نبودهاند. ثانیا تعالیم آنها و به تعبیری دیگر رسالت آنان به ملازمه عبادت و اخلاق و عرفان و اجتماع و سیاست توصیه مکرر داشتند. همانگونه که حضرت مسیح(ع) نیز برخلاف آنچه به صورت "رهبانیت" به او نسبت میدهند و رسالت او را از سیاست و مبارزه منفک و جدا میدانند، با ظالمان به جهاد و تقابل پرداخت و همواره مورد تعقیب آنان بود. بنابراین "دین فردی و شخصی" و منحصر در عبادت و اخلاق، نافی حقیقت رسالت پیامبران الهی به طور عام و پیامبر اکرم(ص) به طور خاص میباشد.
در متون فرهنگ و معارف اسلامی درباره نقش مبارزات و مقاومتهای خاص و زبانزد حضرت یوسف(ع) به حقایق و واقعیتهایی برمیخوریم که ائمه اطهار(ع) آنها را مهم و حیاتی میدانند و به پیروان اسلام اصیل منتقل میکنند.
حضرت امام جعفرصادق(ع) میفرماید:
"آزاد مرد، در همه حالات "آزاد" است. اگر به مصیبتی دچار شود صبر میکند، اگر گرفتار هجوم بلا گردد شکست نمیخورد. آزادمرد اگر اسیر شود، ستم بیند، آسایش او به سختی مبدل گردد، باز هم آزاد است، چنان که به روح آزاد یوسف صدیق آسیبی نرسید، با آنکه به بردگی گرفته شد، اسیر شد، ستم دید، همچنین تاریکی زندان، وحشت حبس، و مصائب دیگری که دامنگیر آن مرد الهی شد، ضرری به شخصیت او نزد، و سرانجام خداوند به او منت گذاشت و به اوج حکومت و اقتدارش رسانید و فرمانروای مصر را که روزی مالک یوسف صدیق بود، به طاعت و غلامی او درآورد!"(6)
مولوی سپس ابیات دیگری را در مثنوی منعکس میکند که در کنار آموزش اصول عرفان جامع و زلال، چگونگی در این مسیر قرار گرفتن و پرورش یافتن را به صورت راهبرد مطرح میکند، و این حقیقتی است که علمای آزاده و مبارز با حرکت در مسیر امام خمینی که پیشوا و رهبر کامل در عرفان و سیاست و جهاد با نفس و مبارزه با خصم بود انتخاب کردند و به اصول و روشهایی که هم اکنون مولوی مطرح میکند، متناسب و مرتبط با نهضت مقدس امام خمینی، پایبندی و تعهد ورزیدند.
در این ابیات که سرشار از آموزههای عرفانی اسلام است و باید در عمق و ژرفای آن بیندیشیم و حقایق را بیابیم و به رفتار و عمل درآوریم، دقیق میشویم.
تو که یوسف نیستی، یعقوب باش
همچو او با گریه و آشوب باش
چون تو شیرین نیستی فرهاد باش(7)
چون نهای لیلی چو مجنون گردفاش(8)
بشنو این پند از حکیم غزنوی
تا بیابی در تن کهنه نوی
این رباعی را شنو از جان و دل
تا به کل بیرون شوی از آب و گل
پند او را از دل و جان گوش کن
هوش را جان ساز و جان را هوش کن
آن حکیم غزنوی شیخ کبیر
گفته است این پند نیکو یادگیر
پیش یوسف نازش خوبی مکن
جز نیاز و آه یعقوبی مکن
معنی مردن ز طوطی بد نیاز
در نیاز و فقر خود را مرده ساز
تا دم عیسی تو را زنده کند
همچو خویشت خوب و فرخنده کند
از بهاران کی شود سرسبز سنگ
خاک شو تا گل بروئی رنگ رنگ
سالها تو سنگ بودی دل خراش
آزمون را یک زمانی خاک باش (9)
این ابیات، اشارههایی صریح به عرفان از جنبه "فکری و نظری" و "عینی و عملی" دارد. به این صورت که برای رسیدن به "جانان"باید از "جان" گذشت. این از جان گذشتگی در ابعاد درونی با سوز و اشک و آه و مراقبتهای شدید و بیوقفه و در مبارزه با نفسانیات و برای پاک و منزه شدن آئینه دل از زنگارها صورت میگیرد که به صورت تمثیل "نیاز وآه یعقوبی" برای "دیدار یوسف الهی" آغاز و انجام میگردد. در مرحلة بعدی این شوق و نیاز باید به مرحله عمل درآید و در این مرحله است که سختیهای راه باید طی شود تا مشکلات و موانع برطرف گردد و سرانجام راه طولانی و پرپیچ و خم و رنجزای دیدار و وصل طی گردد و مقاومتها و پایداریها نتیجه دهد.
این رنجها و مشکلات و گردنهها و موانع سخت در انقلاب اسلامی و توسط علمای آزاداندیش و ترویج کننده جامعیت تعالیم اسلام و پیشتاز در مبارزه با ظلم و جور رژیم شاه به ظهور و عینیت درآمد و این همان واقعیتهایی هستند که امام خمینی در پیام به روحانیت با تعابیر مختلف از جمله"ارکان عظمت و افتخار انقلاباسلامی بر دوش تعهد سرخ و خونین روحانیت حماسهساز بودن"(10) و "از شمع حیاتشان گوهر شبچراغ ساختن و به وعظ و خطابه و هدایت ناس پرداختن"(11) و "در هر نهضت و انقلاب الهی بر تارک جبینشان خون و شهادت نقش بستن و بر بالای دار رفتن" (12) از آنها یاد میکند.
در کنار این "خون دادن"، پدیدهای به نام "خون دل خوردن" به میان میآید و علمای آزاده و مبارز علاوه بر تحمل رنجها و زجرها و زندان و تبعید و شکنجهها و شهادتها، در پرونده قطور خدمات خود، خون دل خوردنها که به صورت پایداری در برابر مذمتها، تهمتها، تخریبها، فریبکاریها، هتاکیها و تکفیرها از داخل جبهه خودی و ازجانب جاهلان و جمودگرایان از همه سو بر آنان فرود میآمد را نیز به ثبت رساندهاند.
از شهید مظلوم آیتالله بهشتی نقل است که: "خون دادن آسان است، ولی خون دل خوردن سخت". و نیز نقل است که به آیتالله هاشمی رفسنجانی درباره تداوم این خون دل خوردنها توسط او، میگوید: "آسیاب به نوبت"!.
چنین تعابیری نشان میدهد که به راستی سختیهای خون دل خوردنها بسیار بالا و به مراتب فزونتر از خوندادنها بوده و هست. به همین دلیل از رهبر انقلاب آیتالله خامنهای نقل است که بعضیها نتوانستند سختیها و رنجهای مبارزه را تحمل کنند و از نیمه راه بازگشتند، ولی گروهی راه مبارزه را تا پایان و با پذیرش مشکلات ادامه دادند(13)
آیتالله هاشمی رفسنجانی به این واقعیت تصریح میکند که ما باتعقیب اهداف نهضت امام خمینی میدانستیم که با سقوط اعتبار خویش مواجه میشویم، ولی با پشت کار و تصمیم خللناپذیر این راه را ادامه دادیم(14) و ما در صحنه ماندیم و از مشکلات و مخالفتها و تهمتها نهراسیدیم و نمیهراسیم(15)
خون دل خوردنهای مکرر در طول دوران پیش و پس از پیروزی انقلاب در شکلها و جلوههای گوناگون از جمله آنچه به آن پرداختیم استمرار یافت و تیرهای زهرآگینی که بر سینه وقلب یاران امام خمینی نشست، حاصل و نتیجهاش مظلومیت و غربت جانسوز علما و اندیشمندان اسلامی بود که در خط مقدم مبارزه با استعمار و استبداد قرار داشتند.
این مظلومیت و غربت اگر چه امروز باتخریبهای مکرر چهرههای شاخص روحانیت متعهد و انقلابی که از ذخایر انقلاب هستند، تداوم دارد، لکن مقاومتهای سخت و ایستادگیهای چون سرو، تیرها را به سنگ میزند و همه مکرها را به مکرکنندگان باز میگرداند.
*پاورقی:
1- مل: به ضم اول یعنی شراب. و در اینجا و در لسان عرفان، شراب طهور عشق الهی را گویند.
2- قلاووز: دلیل راه، رهبر. در مثنوی و در جای دیگر آمده است:
هر که در ره بی قلاووزی رود
هر دو روزه راه صد ساله شود
3- خلد: دوام، بقا، بهشت
4- کوثر: نام چشمهای در بهشت است.
5- مثنوی مولوی: نسخه کلالهخاور، دفتر اول، ص 39
6- اصول کافی، ج2، ص 89
7- داستان شیرین و فرهاد در نمایاندن راه سیر و سلوک عرفانی و سختیهای راه برای رسیدن به وصال، مورد استفاده مکرر عرفای اسلام قرار گرفته است. نمونة آن شعر ذیل از عالم و مفسر و عارف بزرگی چون علامه طباطبایی میباشد:
کشیدند در کوی دلدادگان
میان دل و کام دیوارها
چه فرهادها مرده در کوهها
چه حلاجها رفته بردارها
8- قصه لیلی و مجنون، در مصداقها و نمونههای کثیر در عرفان اسلامی برای شرح و تبیین مسائل عرفانی و راه شوق و عشق و وصل به کار رفته است. به عنون نمونه در مثنوی آمده است:
گفت لیلی را خلیفه کان توی
کز تومجنون شد پریشان و غوی؟
از دگر خوبان تو افزون نیستی
گفت: خامش! چون تومجنون نیستی
9- مثنوی، دفتر اول، ص 39
10- پیام تاریخی حضرت امام خمینی به روحانیت، صحیفه امام، ج21، ص 273
11- همان مدرک
12- همان مدرک، ص 275
13- سخنان رهبر معظم انقلاب حضرت آیتالله خامنهای در تاریخ 7/3/82
14- عبور از بحران، دفتر نشر معارف، ص 17
15- همان مدرک، ص 24
*از شهید مظلوم آیتالله بهشتی نقل است که: "خون دادن آسان است، ولی خون دل خوردن سخت". و نیز نقل است که درباره تداوم سختیهای راه و خون دلخوردنهای ناشی از دروغها و تهمتها و تخریبها و فریبکاریها و تکفیرها از داخل جبهه خودی و از جانب جاهلان و جمودگرایان، به آیتالله هاشمی رفسنجانی میگوید: "آسیاب به نوبت"!
*آیتالله هاشمی رفسنجانی درباره فداکردن اعتبار و آبرو و پذیرفتن همه گونه رنج و غربت و مرارت با تعقیب اهداف نهضت امام خمینی تصریح میکند که ما میدانستیم که در این راه با سقوط اعتبار خویش مواجه میشویم، ولی با پشت کار و تصمیم خللناپذیر این مسیر را طی کردیم و در صحنه ماندیم و از مشکلات و مخالفتها و تهمتها نهراسیدیم و نمیهراسیم
*آنگونه نیست که ظفر بدون عبور از خطر، و گنج بدون پذیرفتن رنج، و رسیدن به روشنایی بدون شکافتن سینة تاریکی چهره ظاهر کنند. به طور طبیعی وقتی علمای مبارز به جامعیت اسلام نظر داشتند و در کنار اخلاق و عرفان، به تحقق قوانینی چون جهاد با ظلم و استبداد و استعمار میاندیشیدند و در راه استقرار آزادی و استقلال مجاهدت میکردند، گردنههای صعبالعبور و سختیها و مظلومیتها و غربتها رخ مینمایاندند
نظرات شما عزیزان:
.: Weblog Themes By Pichak :.